بازگشت به دنیایی که دیگر ترسناک نیست
گاهی کابوسها تکراری میشوند. همان ترسهای آشنا در لباسی تازه، اما بدون جان. «Little Nightmares 3 » دقیقاً همین است: بازگشتی به جهانی پوشیده از سایه و هراس، که دیگر دندان تیزی برای گاز گرفتن ندارد. بازیای که وعدهی سفر در تاریکی را میدهد، اما در نهایت، خواب آرامی را به ما هدیه میکند.
دو قهرمان، یک ترس نصفهنیمه
لو و الون، دو کودک گمشده در دنیایی درهمپیچیده، قهرمانان این فصل تازهاند. هر دو سبک و نحیف، اما سرسخت در برابر دنیای مخوفی که در برابرشان قد کشیده است. انتخاب با شماست که جای لو تیرانداز باشید یا الون که آچاری بزرگتر از خودش را بهدست گرفته. اما مهم نیست کدام را برگزینید، چون مسیرشان تقریباً یکی است؛ پازلی ساده، حرکتی مکانیکی و کمترین چالش ذهنی ممکن.
ابزارهای ویژهی هر شخصیت، نه به عنوان راهی برای خلاقیت، بلکه فقط در لحظههای ازپیشتعیینشده ظاهر میشوند؛ مثل مهرههایی از پیش چیدهشده روی صفحهی شطرنجی که هیچ فرصتی برای بداههپردازی نمیگذارند.

چهار جهان در انتظار، و دو جهانِ ناپیدا
داستان اینبار در چهار قلمرو گسترش مییابد؛
در نکروپولیس، شهری مدفون در شن و مرگ،
در کارخانهی آبنبات، جایی که زرق و برق شیرینی، بوی گند پوسیدگی را پنهان نکرده،
در کارناواله، سیرکی تاریک با لبخندهایی شکسته،
و در مؤسسه، بیمارستانی پر از سکوت که انگار امید در راهروهایش مرده است.
دو فصل دیگر وعده داده شدهاند تا بعدها، با بهای اضافه، از پس پرده بیرون بیایند. انتقال میان دنیاها با آینههایی انجام میشود که انگار مرز شب و رویا را میشکنند؛ اما داستان چرا و چگونگی گرفتار شدن این دو کودک در جهان کابوسبار، بیشتر از آنکه رمزآلود باشد، ناتمام و کمجان است.
کارناواله؛ نقطهی اوج در سراشیبِ تکرار
در میان چهار قلمرو، کارناواله همان کابوس واقعی است ــ پر از آدمکهای نیمهجان، نور چراغهایی لرزان، و خندههایی که بیشتر به فریاد میمانند. میان بارانی از نور و تیرگی، مردمک چشم بازیکن مدام به دنبال امنترین گوشه میگردد. جایی که لو با تیرهای کوچک خود عروسکهای چوبی را از پا درمیآورد و الون، مثل دژخیمی کوچک، جمجمههایشان را زیر آچار خرد میکند.
اما پس از این فصل، هیجان فروکش میکند. بازی به چرخهای از کارهای تکراری و بدون خلاقیت فرو میغلتد؛ در حد بازکردن تختهها، هل دادن صندوقها و پریدن روی پلتفرمهایی که بارها در نسخههای قبلی دیده بودیم.
چتر امید و چراغِ خاموش
دو فصل نخست، چترهایی دارند که هم حکم نجاتدهنده را دارند و هم ابزار گردش در باد. لحظههایی شاعرانه که لو و الون با نسیم بالا میروند و برای لحظهای از دنیای تیره جدا میشوند. اما همین حس رهایی خیلی زود از بین میرود. در نیمهی بازی چترها کنار گذاشته میشوند و بهجایش چراغقوهای بیاثر در اختیارتان قرار میگیرد؛ نه نوری که ترس را بشکافد، نه ابزاری که بازی را دگرگون کند.
هوش مصنوعی بیخِرَد، همکاری بیروح
میان بخشهای مخفیکاری و تعقیبوگریز، مرگ آنقدر ناگهانی است که بیشتر از ترس، اعصابتان را خرد میکند. نقطههای ذخیرهی بخشنده درد را کم میکنند، اما رفتار همتیمی هوش مصنوعی گاهی فاجعه است. لو ممکن است اینقدر اصرار به تیر زدن به مگسی غولپیکر نشان دهد تا خودش زیر آن له شود!
بدیهی است که در حالت همکاری دونفره چنین فاجعههایی پیش نمیآیند، ولی افسوس که این همکاری فقط آنلاین است. خبری از بازی دونفرهی کنار هم نیست و اگر همبازیتان میانهی راه جا بزند، باید تمام مسیر را از صفر تنهایی طی کنید. این تصمیم، عجیب و بیرحمانه است.
نتیجهگیری
«Little Nightmares 3 » در ظاهر همهچیز برای ترسیدن دارد: فضای سرد، طراحی خفهکننده و دنیایی پر از استعاره. اما در باطن، دیگر چیزی برای ترسیدن باقی نمانده. این بازی نه آن تلخی عمیق قسمت اول را دارد، نه تعلیق هوشمندانهی دومی را. تنها فصل کارناواله توانسته جرقهای از اصالت گذشته را زنده نگه دارد.
در نهایت، سومین کابوس کوچک بیش از آنکه ما را از خواب بپراند، فقط یادمان میاندازد که چقدر زیبا میشود وقتی یک رویا را تکرار نکنیم.


